فیلم | موزیک | عکس | SMS

سرگرمی برای شما | Fun4you.ir

فیلم | موزیک | عکس | SMS

سرگرمی برای شما | Fun4you.ir

عکسهای عاشقانه مخصوص ولینتاین | عکسهای ولنتاین | Valentine s Pic

 fun4u90.blogsky.com 

 

  عکسهای عاشقانه مخصوص ولینتاین | عکسهای ولنتاین | Valentine s Pic

 

روز ولنتاین بر تمام عاشقان مبارک

 

 (خدایا عاشقان را غم مده)

 ıllılııl برای مشاهده بقیه این عکسهای بسیار زیبا به ادامه مطلب مراجعه نمایید ıllılı

 

   کسب درآمد از اینترنت (کلیک کنید) 

 

ادامه مطلب ...

داستانی بسیار آموزنده

 fun4u90.blogsky.com

 

 داستانی بسیار آموزنده

 

پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.

پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.‌” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف را شکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.
اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید: ” پسرم ، داری چی میسازی ؟‌” پسرک هم با ملایمت جواب داد : ” یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم .” وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.
این سخن کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد و سپس اشک از چشمانشان جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به سمت میز شام برد.

 

  کسب درآمد از اینترنت (کلیک کنید) 

 

 

عکسهای مازیار فلاحی | Maziyar Fallahi

   fun4u90.blogsky.com

 

 عکسهای مازیار فلاحی | Mazyar Fallahi

 

 

 

 ıllılııl برای مشاهده بقیه این عکسهای بسیار زیبا به ادامه مطلب مراجعه نمایید ıllılı

 

   کسب درآمد از اینترنت (کلیک کنید) 

  

ادامه مطلب ...

اس ام اس انگلیسی ولینتاین | اس ام اس ولنتاین | Valentine s SMS

  fun4u90.blogsky.com 

   

 اس ام اس انگلیسی ولینتاین | اس ام اس ولنتاین | Valentine s SMS

 

* Valentine SMS *

 

* اس ام اس ولنتاین * 

  

V…is for Valentine ; you are my only Valentine  
A…is for I will Always be yours
L….is for Love at its most extreme
E….is for Everlasting love ; Ecstatic love.
N….is for Never-ending love
T….is for we will Always be Together forever
I…..is for you being Intelligent and Innocent;
N….is 4 Natures naughty way of saying I luv you to
E….is for Eternity our love is so ever lasting .

 

************ fun4u90.blogsky.com *************


It still seems like magic
everytime I remember
how love softly touched our hearts
bringing in together
I love you Happy Valentines Day

 

************ fun4u90.blogsky.com *************


Love puts the fun in together, the sad in apart, and the joy in a heart.
Happy Valentines Day my love.

 

************ fun4u90.blogsky.com *************


The most important things are the hardest to say, because words diminish them. Forever yours...
your Valentine.

 

************ fun4u90.blogsky.com *************


No poems no fancy words I just want the world to know that I LOVE YOU my Princess with all my heart. Happy Valentines Day.

 

************ fun4u90.blogsky.com *************


I don’t understand why Cupid
was chosen to represent Valentine’s Day.
When I think about romance,
the last thing on my mind is a short,
chubby toddler coming at me with a weapon.

 

************ fun4u90.blogsky.com *************


Its d Month of
Kisses,Surprises,
Proposals n Dates,
Chocolates n Gifts,
Hugs n LuvSongs
It’s feb..
Wishing u a Love filled
Valentine Month..!!

 

************ fun4u90.blogsky.com *************

 

& & &   برای مشاهده بقیه sms ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید   & & &

 

( ولنتاین مبارک )

 

   کسب درآمد از اینترنت (کلیک کنید) 

 

 

ادامه مطلب ...

اس ام اس عاشقانه جدید/ولنتاین

  fun4u90.blogsky.com 

 

در شکار معرفت با عشق پیمان بسته ایم / در میان عاشقان ما عاشق دل خسته ایم

در جواب بی وفایی ، مهربانی کرده ایم / مهربانی را به رسم معرفت طی کرده ایم . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

 خدایم را دوست دارم چون وفادارترین است

و شاید به رسم همین وفاداریست که تو را به او میسپارم . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

این بار تو بگو دوستت دارم ، نترس ، من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید !

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

در خیال من بمان ، اما خودت برو ، آنکه در رویای من است مرا دوست دارد ، نه تو

 

***** fun4u90.blogsky.com *****

برهنه می آئیم ، برهنه می بوسیم ، برهنه می میریم

با این همه عریانی ، هنوز قلب هیچکس پیدا نیست !

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

از کلام دلنشینت مست و شیدا می شوم / با نگاه نازنینت در تو پیدا می شوم

هر شب و روز جلوه گر در سجده گاهم می شوی / در حریم ساحل عشق ، موج دریا می شوم .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

می دانی چند بار از فکر من گذشته ای ؟!

فقط یک بار!!

چون دیگر هرگز از خیالم نرفته ای

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

رفتن بهانه نمی خواهد، بهانه های ماندن که تمام شوند کافیست . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

نمیدانم ! دل من نازک است یا چشمان تو تیز ، هرچه نگاه به تو میدوزم بند دلم پاره میشه !

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

شب گم شده در سیاهی چشمانت / شد رود ستاره راهی چشمانت

قربان نگاه تو که اقیانوسی / افتاده به تور ماهی چشمانت . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

مسافت نمیتونه به محبت فاصله بده ، با اینکه کنارم نیستی اما مهربونیتو حس میکنم . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

مهربانی زبانی است که :

برای کور دیدنی ، برای کر شنیدنی ، و برای لال گفتنی است . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

دوره ، دوره ی تنهایی دستها نیست

دوره ، دوره ی تنهایی دلهاست . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

خون داغ عشق در رگهای من جاریست باز

لب فرو بستن سکوت تلخ اجباریست باز

چند روزی میشود سودایی سودایی‌ام

در دل‌ شبهای من غوغای بیداریست باز

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

به جان ثانیه هایی که در فراق چشمانت می گذرند ، دل کوچکم تنگ نگاه توست . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

تا جان به تنم باشد ، یادت به سرم باشد / تا سر ندهم بر باد ، هرگز نروی از یاد . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

عشق چیست که همه از آن میگویند؟

ع : عبرت زندگی

ش : شلاق زمانه

ق : قصاص روزگار

اما افسوس و صدافسوس که شلاق زمانه را خوردم

قصاص روزگار را کشیدم! اما عبرت نگرفتم.

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

تنها تفاوت ما این است : تو به خاطر نمی آوری ، من از خاطر نمیبرم !

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

آمدی رفت زدل صبر و قرارم بنشین / بنشین تا به خود آید دل زارم بنشین

دل و دین بردی و اکنون بی جانم آمده ای / بنشین تا به تو آن هم بسپارم بنشین . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com ****

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت ، آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت ، جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت . . .

 

***** fun4u90.blogsky.com *****

همه احساس میکنن هر آن کس که زیباست مهربان است

دریا زیباست

ولی سیلی به صخره های ساحل میزند . . .

  

    کسب درآمد از اینترنت (کلیک کنید)   

 

 

 
 

داستان پند اموز

پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشت. بنابراین زن دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد . این زن هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آنجا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گوژ پشت از آنجا می گذشت و نان را بر میداشت و به جای آنکه از او تشکر کند می گفت: کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد . این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینکه زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد.

او به خود گفت :او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟ یک روز که زن از گفته های مرد گوژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابراین نان او را زهر آلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که میکنم ؟ بلافاصله نان را برداشت و در تنور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت.

مردمثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت . آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد ، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه ، تشنه و خسته بود در حالی که به مادرش نگاه می کرد ، گفت : مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم.

در چند فرسنگی اینجا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم که به سراغم آمد . او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز میخورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگر به ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود ، فرزندش نان زهرآلود را می خورد . به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت :

هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند

و نیکی هایی که انجام می دهیم به ما باز میگردند

داستان طنز | بخوانید بخندید شاد باشید

  fun4u90.blogsky.com  

 

بیژن جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این بیژن ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند. 
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادت خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی ١٠ کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم ١٠ کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.

 

آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش ۴ روز طول کشید ،‌دومیش ٣ روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید


 بیژن جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم.

پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز ٨٠٠ - ٩٠٠ نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.

ببخشید معطل شدی. جعفر جان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت.


 دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره،‌اون هم دوتیکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی.


 اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی.


 راستی داریوش آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن. داریوش آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده.
 
همین دیگه .. خبر جدیدی نیست.
 
قربانت .. مادرت.


راستی:‌ بیژن جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم ... 
 
 

داستان دخترک نابینا و عشق واقعی پسر

   fun4u90.blogsky.com   

 

دختری بود نابینا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنیا تنفر داشت
و فقط یکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنین گفته بود
« اگر روزی قادر به دیدن باشم
حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم
عروس **** گاه تو خواهم شد »

***و چنین شد که آمد آن روزی
که یک نفر پیدا شد
که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد
و دختر آسمان را دید و زمین را
رودخانه ها و درختها را
آدمیان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست
***دلداده به دیدنش آمد
و یاد آورد وعده دیرینش شد :
« بیا و با من عروسی کن
ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »
***دختر برخود بلرزید
و به زمزمه با خود گفت :
« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »
دلداده اش هم نابینا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسری با او نیست
***دلداده رو به دیگر سو کرد
که دختر اشکهایش را نبیند
و در حالی که از او دور می شد گفت  


« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی»

 

    کسب درآمد از اینترنت (کلیک کنید) 

 

داستان عاشقانه/بخوانید و عاشقانه زندگی کنید/غمگین

    fun4u90.blogsky.com 

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد ، واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت . ارنستو چه گوارا 

 

   fun4u90.blogsky.com 

 

 

جک خنده دار توپ/فقط بخندید

پدر از پسرش پرسید: امتحان ریاضی امروزت چطور بود؟

پسر: یکی از جوابهام غلط بود.

پدر: معلمتون چند تا سؤال داده بود؟

پسر:پنج تا.

پدر: این خیلی عالیه، پس بقیه سؤال ها رو درست حل کردی؟

پسر: نه دیگه، اصلا وقت نشد به بقیه نگاه کنم..!!

 

****************fun4u90.blogsky.com***************

 

مادر از دخترش پرسید: دخترم، چرا پر کردن نمکدونها این قدر طول کشید؟!
دختر: آخه سوراخهای سرش خیلی تنگ بود!!!

 

****************fun4u90.blogsky.com***************

 

به غضنفر میگن نظرت در باره ی توپ فوتبال چیه؟ یه کم فکر می کنه میگه:شطرنج گردالی..؟!

 

****************fun4u90.blogsky.com***************

 

از غضنفر میپرسن میدونی چرا غواصان از پشت میپرن تو دریا؟میگه خوب اگه از جلو بپرن میوفتن تو قایق

 

****************fun4u90.blogsky.com***************

 

غضنفر به خدا میگه 10000000 سال برات چقدره؟ میگه 1 دقیقه
غضنفر باز میگه ای خدا 10000000 تومان پول برات چقدره؟ میگه 1 تومان
میگه پس 1 تومان به من بده
خدا میگه 1 دقیقه واسا

 

***************fun4u90.blogsky.com****************

 

تهرانیه تو حج، پرده کعبه رو گرفته بود می گفت: خدایا توبه... دیگه برای غضنفر جوک نمی سازم! یه دفعه غضنفر میزنه رو شونش میگه : داداش قبله از کدوم طرفه؟ تهرانیه داد میزنه: خدایا! خاطره که می تونم تعریف کنم؟