اگر باد بودم می وزیدم، اگر ابر بودم می باریدم، اگر مهر بودم می تابیدم، اگر خدا بودم می آفریدم تا بدانی دوستت دارم ....
اگر ابر بودی به انتظار اشکت می نشستم، اگر مهر بودی در پرتو ات خود را گرم می کردم، اگر باد بودی چون برگ خزان خود را بدستت می سپردم، اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم تا بدانی دوستت دارم...
اگر هیچ بودی از تو ابر سپیدی می ساختم، از تو خورشید با شکوهی بوجود می آوردم، تو را نسیم ملایمی می کردم از تو خدایی بزرگ خلق می کردم تا بدانی دوستت دارم...
تمام امید یک آسیابان به وزش باده وگرنه از کار می افته یادت باشه قلب من آسیابه و نفسای تو همون باده
.............................................
نامت را بر دستام مینویسم تا در وقت دعا اولین دعایم سعادت تو باشد
.............................................
به تو می اندیشم تو بمان با من تنها تو بمان ای سراپا همه خوبی تک و تنها تو بمان پاسخ چلچله ها را تو بگو قصه ابر و هوا را تو بخوان تو بمان با من تنها تو بمان به تو می اندیشم
............................................
اگه یه روز اومدی سر مزارم دیدی به احترامت بلند نشدم اینو بدون که خاک پات شدم
...........................................
در فراقت میشوم هر دم به دردی مبتلا . کاش میمردم نمیگشتم دمی از تو جدا
...........................................
میشه پروانه بود و رو هر گلی نشت اما بهتره مثل تو مهربون بود و به هر دلی نشست
............................................
آرا مش آنست که بدانی در هر قدم دست تو در دست خداست لحظه هایت آرام
.............................................
پروانه پر مزن اندر حریم یا ر من ترسم صدای پرپرت از خواب بیدارش کند
.............................................
گر مرا سوزی به خاکستر به دریاها دهی در خروش موجها گویم که دریایم تویی
...........................................
نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست گوش کن نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست
..........................................
هر گاه از غروب عاطفه های مردم خسته شدی قلب مرا یاد کن که همیشه به یادتم
..........................................
شانه کمتر زن ترسم بشکند تار مویت تار موی توست اما رشته ی جان من است
............................................
در حقیقت باختم اما فراموشم مکن
...............................................
گاهی برای بیشتر ماندن باید رفت و برای بیشتر دوست داشتن باید از هم دور ماند
..............................................
مرا در افق چشمانت جای بده نگذار در حسرت دوریت به فراموشی سپرده شوم
.............................................
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
..............................................
اگر قصر شاهی تو واسه من جایی نداره کلبه خاکی قلبم قابل تورو نداره
...............................................
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
..............................................
کاش ازاین فاصله حس می کردی لحظه هایم همه از غیبت تو دلگیرند
............................................
محبت را از درخت بیاموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمیدارد
.............................................
اینجا رادیو دل است صدای مرا از عمق قلبم میشنوی این یک sms نیست یک احساس پاک است که میگه :بیادتم
..............................................
آسمان هر کس به اندازه معرفت اوست بی شک آسمان تو بی انتهاست
..............................................
بلبل نیستم که بر هر شاخه غوغا کنم شمع هستم میسوزم و جان فدایت میکنم
.............................................
مینویسم بر غبار پنجره : زندگی مال منه !! چون عزیزی مثل تو یاد منه
.............................................
قسم به تین و عنکبوت به مرغ باغ ملکوت . از ته دل برات بگم . دنیا فدای تار موت
..............................................
با بزرگترین عشق در کوتاهترین جمله روی لطیف ترین گل می نویسم : بیادتم
..............................................
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …:
خوب …
من تو رو دوست دارم …
چون …
زیبا هستی…
چون…
صدای تو گیراست …
چون…
جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون …
باملاحظه و بافکر هستی …
چون …
به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت …
دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت…دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…
در زمان هایی مثل الان…
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز…
و من هنوز دوستت دارم …
دلم غمگین ٬ نگاهم ابری
چشام بارونی ٬ صدام ابری
طلوع عشق من بی رنگ ٬ غروب گریه هایم ابری ٬
گریه به روی جاهای پای تو میشم
بارون دلتنگی می بارم ولی از چشای تو بارون نمیخام
بی تو دنیا رو با گلهاش نمیخام
بی تو فردا رو
بی تو تابستون رو
بی تو زمستون رو
بی تو هیچی رو نمیخام
بی تو هرگز
دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ
ــــ